میگویند: جاده رویاهای زیبا از گردنه جذاب کودکی عبور میکند. میگویند: پیرنگ داستان فردا با قلم اندیشه دیروز نگاشته میشود.میگویند: زمین استعداد مأمن بذر پیشرفت میگردد؛ پس غریب نیست اگر برای تماشای مسیر حرکت یک انسان موفق به سراغ گذشتهای کمی دورتر برویم.
حمید تقوایی در نخستین گذرگاه دهه 60 خورشیدی سوار بر قطار زندگی شد.شاید حضور در خانوادهای فرهنگی و
تحصیلکرده، راهی جز کسب علم را پیش روی او نگذاشته بود اما برای رسیدن به آرزوهای بزرگ، باید به
فراتر از مسیر موجود میاندیشید.هر چه بر بهار عمرش افزوده میشد، عطش رسیدن به هدف نیز شدت
میگرفت.اما خواستهاش چه بود؟تبدیل شدن به متخصصی موفق در عرصه تولید و کارآمد در تجارت.
طبیعی بود برای رسیدن به این میل دیرینه، رشته مهندسی صنایع و سپس را
برگزیند.بله! تحصیلات عالی برای او به منزله کسب یک پیشوند مهندس یا عنوان مدیر نبود، بلکه
شکلگیری عزمی به سوی مقصدی ظاهرا دست نیافتنی محسوب میشد.
پس جامهی تلاش به تن کرد و دانش کسب شده را در کارخانجات عظیم صنعتی به فعلیت رساند. در این
بین، از ارتقای دانش حرفهای نیز غافل نشد و با گذراندن دورههای مختلف مدیریتی و کسب گواهینامه
متعدد تخصصی بر پشتوانه علمی و مهارتی خویش افزود.
اما در این سیر، یک اتفاق خوشایند گامهای ارادهاش را مستحکمتر کرد.پیوند با خانواده حجازی که
فراتر از هر تصویر دیگر، زلفشان با کارآفرینی پیوند خورده است.وصلت با بانویی که نام پدرش جز
«خادم ورزش، تولید و اشتغال» را به ذهن جامعه کاشانی متبادر نمیکند.اینجاست که تمنای دستیابی به
موفقیت با شور خدمت به خطه نخستینها و جوانان مستعد شهرش توأمان میشود.
حمید تقوایی در سال 1387 بهشت اهدافش یعنی «پردیس» را با کوشش فراوان و انگیزهای سرشار
بنا نهاد؛و اکنون با گذشت بیش از یک دهه،با عنایت پروردگارمتعال ضمن آنکه مولودش را به مرحله رشد
کمی و کیفی رسانیده، برای متجاوز از 100 نفر از متخصصان جوان و نیروهای پرتوان بومی فرصت اشتغال
مهیا کرده است.موسس کارآفرین، اما میداند برای رسیدن به نقطه ایدهآل فاصله زیادی مانده، پس با
شوقی عمیقتر و عزمی راسختر سفرش را به قله آرزوها ادامه میدهد...